مینویسم تا بمونه...!
به نامت بخشنده ی مهربانم....!
هی این صفحه ی صورتی پررنگ ِنی نی وبلاگو جلوم باز میکنم،هی مدیریت وبو باز میکنم!
یکی-دوخط مینویسم و باز پیشمون میشم!
یهو کل tab هایی رو مربوط به وب ِتو باز کردم می بندم!
بی حوصلگی های خاله رو ببخش!
این روزا همش با خودم فکر میکردم کاش کمی بزرگتر بودی!
کاش میتونستی معنی حرفایی رو که تو دل خاله مرجان هس بفهمی!
باز از فکرم پشیمون میشدم!
دنیای آدم بزرگا چی بیشتر از دنیای پاک بچگی ِتو داره که من از الآن آرزو کنم کاش تو زودتر واردش بشی!
دوس ندارم زود بزرگ شی!
دوس ندارم زود وارد دنیای آدم بزرگا بشی!
دوس ندارم زود خیلی چیزا رو بفهمی!
با خودم قسم خوردم،عهد کردم،اجازه ندم چیزایی رو که خودمو تو اوج بچگی اذیت کرده،تورو هم اذیت کنه!
مطمئن باش پای قولم هم میمونم عزیزم!
دوس دارم شیطونی کنی!
بدوئی!
فریاد بکشی!
آتیش بسوزونی!
از ته دلت بخندی!
یه کلام:
دوس دارم بچگی کنی!
نمیگم خودم بچگی نکردم،نه اصلا"!
اتفاقا"من بچگی خیلی قشنگی داشتم!
اما یه سری حرفا و یه سری آدما خیلی اذیتم کرد!
بگذریم!!!!
از تو ورجک شیرین زبون چی بگم که هرچی بگم کمه!
مث برق و باد راه میری!
کلی توی این ماه رمضان و افطاری ها شیطونی کردی!
انقده قشنگ منظورمونو میفهمی و منظورتو میرسونی!
همه چیو متوجه میشی!
حالام برات چندتا عکس میذارم!!!
اینم آقا ایلیا و آقا کسرا-پسر دختر عموی من-که 9 ماه از ایلیا کوچیکتره!
اینجا من نمیدونم قصد کسرا چیه؟
چنگ انداختن ایلیا؟:)
نیشگون گرفتن ایلیا؟:)
یا صدا کردن ایلیا؟:)
الهی من فدای هردوتا تون بشم!
تو عکس کاملا"واضح میتونین ببینین که پسر ما داره میرقصه؟
حالا علت رقصش چیه؟
شاده؟
اونور Dj وارکستر آوردن عایا؟
یا احیانا"عروسی خالشه؟
بازهم نگاهای مظلوم کسرا و رقص ایلیا!
آقا کسرای گوگولی!
یه نمونه از شیطونیای ایلیا و خاله مرجانش!
سر افطار آقا ایلیا دستشو کرد تو ظرف شکلات صبحانه و مالید دور لبش!
خاله مرجان م تکملیش کرد و براش یه سیبیل خوشمل گذاشت!:)
اینم پسرما!شب اول احیاء!
پسرمون هم اسم حضرت علی(علیه السلام)هس آخه!
18/05/92
کاش یه روز بفهمی تمام غمامو لبخند تو از بین میبره!
خاله مرجان!
روز عید سعید فطر!
ظهر خیلی گرم تابستون!