به نام پروردگارم!
شاید لازم باشه چندخطی رو به صورت ثابت بنویسم،تا موندگار بشن!تاهم تو ذهن خودم ثبت بشن،هم تو ذهن ایلیا!
شاید نشه خیلی از حس هارو با زبون بیان کرد،پس بهترین راهش نوشتنه!
شاید نوشتن این خاطرات و دلنوشته ها،برای "ایلیا"یه راهی باشه برای موندگار شدن!
میخوام براش بنویسم،تا اگر،روزی،جایی کلمه ی"خاله"رو شنید،حسی که قلبش رو پر میکنه نفرت نباشه!
میخوام براش بنویسم،تااحساس منو از داشتن و بودنش بدونه!
میخوام براش بنویسم،تا بدونه،یه جای دنیا،یکی از دلیلای تپش قلب"خاله مرجانش"وجود نازنین اونه!
میخوام براش بنویسم،تا بدونه "خاله مرجانش" چقد دوستش داره!
*از شما هم ممونم که با منو "ایلیا"همراهی میکنین!