روز تولد تو میلاد عشق پاکه...!
به نام آفریدگار بهار!
تاریخ 91/01/21!
مکان مدرسه ی خاله مرجان!
خاله مرجان امتحانشو داده و با دوستاش توی حیاط دارن صحبت میکنن!
تسبیح خوشگلش توی دستشه و داره آروم آروم صلوات میفرسته!
طبق معمول وجودش از استرس خالیه!اما فکرش یه کم مشغوله!
سعی میکنه از بین همهمه ی بچه ها،توی ذهنش تمرکز کنه و تصور کنه اونجایی که الآن مامانش اینا هستن چه خبره؟
یه کم که با بچه ها میشینه و سر به سر هم میذارن،میره سمت دفتر مدرسه!
ناظمشون تا تسبیحو توی دستشو میبینه با لبخند میگه :
داری برای خواهرت صلوات میفرستی!؟
خاله مرجان لبخند میزنه و با آرامش میگه:بله!
یه دفعه یکی از بچه ها میاد و با ناظم شروع میکنه به حرف زدن!
خاله مرجان باید صبرکنه تا حرفاشون تموم شه!
خیره میشه به عکس دختری که توی آیینه بهش زل زده!
تو دلش به خودش میگه:خودمونیما،قیافم اصلا" شبیه اونایی نیس که خواهرشون داره زایمان میکنه!یه ذره استرسم خوب چیزیه!
دوباره به دختر تو آیینه یه لبخند میزنه!
حرفای ناظمشون با اون دختر تموم شده!
خاله مرجان به ناظمشون میگه:خانم،اجازه هست من برم؟!
ناظمشون میگه:آره،برو به سلامت!فقط،وقتی رسیدی خونه زنگ بزن!
خاله مرجان میگه:چشم،حتما"!
زنگ خورده و بچه ها رفتن بالا،خاله مرجان میره بالا که وسایلشو جمع کنه!
وسایلشو که جمع کرده و میخواد که از دوستاش خداحافظی کنه:
فاطمه-یکی از دوستا صمیمی خاله مرجان-بهش میگه:مرجان،نیلوفر گوشی آورده،بهش s بده که چی شد!
خاله مرجان مثل یه دختر خوب میگه:چشم!
با دوستاش خداحافظی میکنه و از مدرسه میاد بیرون!
راه خونه تا مدرسه رو میشه گفت پرواز میکنه!
میرسه خونه و همین که در راهرو رو باز میکنه،جیغ میکشه:
عــــــمــــــه،من اومدم!
از عمه جواب میشنوه:
اینکه چیزی نیست،" ایلیا"م اومده!مبارک باشه خاله خانم!
دوباره خاله مرجان جیغ میکشه:
وای راست میگی عمه؟کِی؟
عمه با مهربونی میگه:
حول وحوش ساعت 9!
خاله مرجان میاد تو اتاق و سریع زنگ میزنه به مامانش!
همین که صدای مهربون مامانش از پشت خط میگه:بله؟
خاله مرجان بدون سلام میگه:
مامان،ایلیا اومد؟
صدای مامانشو که از پشت تلفنم معلومه خنده رو لباشه میشنوه که میگه:
آره مامان،دنیا اومد!
وای خدایا!خاله مرجان نمیفهمه چجوری با تلفن حرف میزنه؟
تازه یادش میفته که باید زنگ میزد مدرسه!
زنگ میزنه و ناظمشون تلفنو جواب میده!
خاله مرجان با نیش بازی که نمیتونه جمعش کنه میگه:
سلام خانم،....هستم!من رسیدم!
ناظمشون میخنده و میگه کوچولوتون به دنیا اومد؟
نیش خاله مرجان بازتر میشه میگه:بله خانم!
ناظمشون میگه مبارک باشه خاله خانم!
حالا اسمش چیه؟
خاله مرجان با همون نیش باز میگه:ممنون خانم!"ایلیا"!
ناظمشون دوباره تبریک و خاله مرجان دوباره تشکر میکنه!
تلفنو که قطع میکنه،میشینه رو تخت،هنوزم باورش برای خاله مرجان سخته!
خدایا چی شد؟
یعنی پسر کوچولوی خواهرش اومده بود؟
یعنی تموم شده بود روزایی که خاله مرجان لحظه لحظه شو با انتظار"ایلیا"گذرونده بود؟
یعنی حالا دیگه خواهرش مامان واقعی شده بود؟
یعنی حالا دیگه اون واقعا" "خاله مرجان ِایلیا"شده بود؟
چقد باخودش فکر کرد!آره،خدایا،جواب تمام این سوالا مثبت بود!
خاله مرجان یه حالی شد!چه حس باحالی بود"خاله شدن"!
همش به ایلیا فکر میکرد!
تمام تن خاله مرجان شده بود لرز!
تمام چشمای خاله مرجان شده بود اشک!
و تمام وجود خاله مرجان شده بود شکر!
خاله مرجان زنگ میزنه به بابای ایلیا و بعد از تبریک گفتن،شروع میکنه به s دادن به چندتا از دوستاش!
همین که خبر دادنش تموم میشه،یهو یادش میفته یه قراری داشته!
سراسیمه از جاش پامیشه،خداکنه کسی باهاش قرار داشته از دیر کردن خاله مرجان ناراحت نشده باشه!
نه!اون ماه تر از این حرفاس!
خاله مرجان میشینه رو زمین رو به قبله،سعی میکنه خیلی مودب باشه!
همونجا سجده میکنه،سجده ی شکر!
خدایا ببخش که دیر یادم افتاد ازت تشکر کنم!
خدایا مرسی بابت اینکه تو این 9 ماه هم مواظب ایلیا بودی و هم مواظب مریم!
خدایا مرسی که مریم بارداری راحتی داشت!
خدایا مرسی که تن ایلیا سالمه!
خدایا مرسی که خواهرم زایمان راحتی داشت!
خدایا مرسی که بی منت بهش یه فرشته بخشیدی!
خاله مرجان میگفت و اشک میریخت!
بعدش خاله مرجان کلی شیک کرد،به خودش رسید که بیاد دیدن عشقش!
اولین دیدار خاله مرجان و پسر ناز این طوری بود:
این یکسال خیلی زود گذشت پسری!خیلی زودتر از اونچه که فکرشو میکنی!
روزا همینطور میگذره و تو شیرین تر از قبل میشی!انقد شیرین که گاهی نمیشه ازت چشم برداشت!
اما این انصاف نیست!این اصلا"انصاف نیس که تو انقد عجله داری برای بزرگ شدن و روزگار بیشتر از تو شتاب داره برای گذشتن!
یه کم آروم تر پسرجون!وایسا با هم بریم!تند تند نرو!
نمیدونم چجور باید تولدتو تبریک بگم گل من؟
اما باز دل ساده و یه زبون ساده تر میگم:
پسرکوچولو،تولدت مبارک!
انشالله 120 صحیح و سالم زیرسایه ی مامان و بابا زندگی کنی و بهترین سرنوشتو داشته باشی!
اینم پسر کوچولوی ناز ما!
اینم عکس آقا ایلیا تو لیست"متولدین امروز"
92/01/21
خاله مرجان!
ایلیا و خاله مرجانش خیلی خوشحال میشن شما هم براشون یادگاری بنویسین!