ایـــــلـــــیـــــای نــــــاز خـــــالـــــه مـــــرجـــــان ایـــــلـــــیـــــای نــــــاز خـــــالـــــه مـــــرجـــــان ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

ღ ایــلــیــا،پــســر بــهــار ღ

روز تولد تو میلاد عشق پاکه...!

1392/2/2 0:04
782 بازدید
اشتراک گذاری

به نام آفریدگار بهار!

تاریخ 91/01/21!

مکان مدرسه ی خاله مرجان!

خاله مرجان امتحانشو داده و با دوستاش توی حیاط دارن صحبت میکنن!

تسبیح خوشگلش توی دستشه و داره آروم آروم صلوات میفرسته!

طبق معمول وجودش از استرس خالیه!اما فکرش یه کم مشغوله!

سعی میکنه از بین همهمه ی بچه ها،توی ذهنش تمرکز کنه و تصور کنه اونجایی که الآن مامانش اینا هستن چه خبره؟

یه کم که با بچه ها میشینه و سر به سر هم میذارن،میره سمت دفتر مدرسه!

ناظمشون تا تسبیحو توی دستشو میبینه با لبخند میگه :

داری برای خواهرت صلوات میفرستی!؟

خاله مرجان لبخند میزنه و با آرامش میگه:بله!

یه دفعه یکی از بچه ها میاد و با ناظم شروع میکنه به حرف زدن!

خاله مرجان باید صبرکنه تا حرفاشون تموم شه!

خیره میشه به عکس دختری که توی آیینه بهش زل زده!

تو دلش به خودش میگه:خودمونیما،قیافم اصلا" شبیه اونایی نیس که خواهرشون داره زایمان میکنه!یه ذره استرسم خوب چیزیه!

دوباره به دختر تو آیینه یه لبخند میزنه!

حرفای ناظمشون با اون دختر تموم شده!

خاله مرجان به ناظمشون میگه:خانم،اجازه هست من برم؟!

ناظمشون میگه:آره،برو به سلامت!فقط،وقتی رسیدی خونه زنگ بزن!

خاله مرجان میگه:چشم،حتما"!

زنگ خورده و بچه ها رفتن بالا،خاله مرجان میره بالا که وسایلشو جمع کنه!

وسایلشو که جمع کرده و میخواد که از دوستاش خداحافظی کنه:

فاطمه-یکی از دوستا صمیمی خاله مرجان-بهش میگه:مرجان،نیلوفر گوشی آورده،بهش s بده که چی شد!

خاله مرجان مثل یه دختر خوب میگه:چشم!

با دوستاش خداحافظی میکنه و از مدرسه میاد بیرون!

راه خونه  تا مدرسه رو میشه گفت پرواز میکنه!

میرسه خونه و همین که در راهرو رو باز میکنه،جیغ میکشه:

عــــــمــــــه،من اومدم!

از عمه جواب میشنوه:

اینکه چیزی نیست،" ایلیا"م اومده!مبارک باشه خاله خانم!

دوباره خاله مرجان جیغ میکشه:

وای راست میگی عمه؟کِی؟

عمه با مهربونی میگه:

حول وحوش ساعت 9!

خاله مرجان میاد تو اتاق و سریع زنگ میزنه به مامانش!

همین که صدای مهربون مامانش از پشت خط میگه:بله؟

خاله مرجان بدون سلام میگه:

مامان،ایلیا اومد؟

صدای مامانشو که از پشت تلفنم معلومه خنده رو لباشه میشنوه که میگه:

آره مامان،دنیا اومد!

وای خدایا!خاله مرجان نمیفهمه چجوری با تلفن حرف میزنه؟

تازه یادش میفته که باید زنگ میزد مدرسه!

زنگ میزنه و ناظمشون تلفنو جواب میده!

خاله مرجان با نیش بازی که نمیتونه جمعش کنه میگه:

سلام خانم،....هستم!من رسیدم!

ناظمشون میخنده و میگه کوچولوتون به دنیا اومد؟

نیش خاله مرجان بازتر میشه میگه:بله خانم!

ناظمشون میگه مبارک باشه خاله خانم!

حالا اسمش چیه؟

خاله مرجان با همون نیش باز میگه:ممنون خانم!"ایلیا"!

ناظمشون دوباره تبریک و خاله مرجان دوباره تشکر میکنه!

تلفنو که قطع میکنه،میشینه رو تخت،هنوزم باورش برای خاله مرجان سخته!

خدایا چی شد؟

یعنی پسر کوچولوی خواهرش اومده بود؟

یعنی تموم شده بود روزایی که خاله مرجان لحظه لحظه شو با انتظار"ایلیا"گذرونده بود؟

یعنی حالا دیگه خواهرش مامان واقعی شده بود؟

یعنی حالا دیگه اون واقعا" "خاله مرجان ِایلیا"شده بود؟

چقد باخودش فکر کرد!آره،خدایا،جواب تمام این سوالا مثبت بود!

خاله مرجان یه حالی شد!چه حس باحالی بود"خاله شدن"!

همش به ایلیا فکر میکرد!

تمام تن خاله مرجان شده بود لرز!

تمام چشمای خاله مرجان شده بود اشک!

و تمام وجود خاله مرجان شده بود شکر!

خاله مرجان زنگ میزنه به بابای ایلیا و بعد از تبریک گفتن،شروع میکنه به s دادن به چندتا از دوستاش!

همین که خبر دادنش تموم میشه،یهو یادش میفته یه قراری داشته!

سراسیمه از جاش پامیشه،خداکنه کسی باهاش قرار داشته از دیر کردن خاله مرجان ناراحت نشده باشه!

نه!اون ماه تر از این حرفاس!

خاله مرجان میشینه رو زمین رو به قبله،سعی میکنه خیلی مودب باشه!

همونجا سجده میکنه،سجده ی شکر!

خدایا ببخش که دیر یادم افتاد ازت تشکر کنم!

خدایا مرسی بابت اینکه تو این 9 ماه هم مواظب ایلیا بودی و هم مواظب مریم!

خدایا مرسی که مریم بارداری راحتی داشت!

خدایا مرسی که تن ایلیا سالمه!

خدایا مرسی که خواهرم زایمان راحتی داشت!

خدایا مرسی که بی منت بهش یه فرشته بخشیدی!

خاله مرجان میگفت و اشک میریخت!

بعدش خاله مرجان کلی شیک کرد،به خودش رسید که بیاد دیدن عشقش!

اولین دیدار خاله مرجان و پسر ناز این طوری بود:

       ایلیا کوچولو!

این یکسال خیلی زود گذشت پسری!خیلی زودتر از اونچه که فکرشو میکنی!

روزا همینطور میگذره و تو شیرین تر از قبل میشی!انقد شیرین که گاهی نمیشه ازت چشم برداشت!

اما این انصاف نیست!این اصلا"انصاف نیس که تو انقد عجله داری برای بزرگ شدن و روزگار بیشتر از تو شتاب داره برای گذشتن!

یه کم آروم تر پسرجون!وایسا با هم بریم!تند تند نرو!

نمیدونم چجور باید تولدتو تبریک بگم گل من؟

اما باز دل ساده و یه زبون ساده تر میگم:

پسرکوچولو،تولدت مبارک!

انشالله 120 صحیح و سالم زیرسایه ی مامان و بابا زندگی کنی و بهترین سرنوشتو داشته باشی!

اینم پسر کوچولوی ناز ما!

         عزیزم!       

    گل من!  

                    عشقم!

   عسلم!

           نفسم!

اینم عکس آقا ایلیا تو لیست"متولدین امروز"

      آقا ایلیا!

92/01/21

خاله مرجان!

ایلیا و خاله مرجانش خیلی خوشحال میشن شما هم براشون یادگاری بنویسین!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

نسرین خاله اسما
2 اردیبهشت 92 0:01
ایلیا جون تولدت مبارک عزیزم انشالله 120توی خوشی و سلامتی زندگی کنی


خیلی ممونم گلم!
مرجان مامان آران
2 اردیبهشت 92 0:42
اخي خيلي قشنگ نوشتي عزيزم
افرين به خاله مرجان مهربونننننننننن
ايشالا تولد 120 سالگيشو جشن بگيري عزيزممممممممممم


قربونت برم مرجان جون!لطف داری!
انشالله!
خیلی ممنون از لطفت!
مرجان مامان آران
2 اردیبهشت 92 0:54
چه جالبببببببب دقيقاا وقتي داشتم ميومدم وبتو ميديدمو نظر ميزاشتم اومدي وبم
گذاشتم خصوصي عزيزم


آخـــــــــــــــــی چه باحال!
مرسی گلم!حتما"میام!
سمان مامان آرشیدا
2 اردیبهشت 92 1:01
تولد ایلیا عزیز مبارک باشه.
ایشاللا پسر نازمون 120 ساله بشه.
کنار خانوادش سالهای سال تولدای خوشگل و رنگی بگیره.
هزار تا بوس برای ایلیای نازنین.


ممنونم سمانه جون!انشالله!
الهام جونی
2 اردیبهشت 92 11:54
سلااااااااااام مرجان جون
خوبی عزیزم
منم خداروشکر داره کم کم سرما خوردگیم خوب میشه


ااااااااای جانم تولد ایلیاست ، خدا براتون نگهش داره انشالله 120ساله شه و همیشه سالمو سلامت باشه
میدونم چقد خاله بودن حس قشنگیه

از طرف من ایلیا رو ببوس
تولددددددددش مبااااااااااااااارک


سلام الهام جون!خداروشکر که بهتری!
خیلی ممنونم عزیزم!خدا "صبا"کوچولوروهم حفظ کنه!
مرسی گلم!
متین مامی ایلیا
2 اردیبهشت 92 13:05
تولدت مبارک عزیزه دلم ایشالا همیشه شاد و سلامت زیره سایه پدر و مادرت زندگی کنی عشقم
دست خاله مرجانم درد نکنه که برات وبلاگ به این زیبایی ساخته
مرجان جون من همه پستا رو خوندم ولی شرمنده که نشد نظر بدم ایلیای بلای ما واقعا نمیذاره زیاد پای نت بشینم شرمنده


ممنونم متین جون!خیلی لطف کردی گلم!
لطف داری شما!
ای جانم!!!!اشکال نداره مامانی!
دشمنتون شرمنده!
عمه ی ماهان
3 اردیبهشت 92 0:41
توووووووووووولللللدت مبارررررررررررررککککک عزییزم
انشاالله تولد 100 سالگیت خوشتیپ
چه عکسای خوشملی ی ی ی
عزیزی خوشتیپ


خیلی ممنونم سحر جون!لطف داری!
هنگامه
3 اردیبهشت 92 12:57
مرجانم قشنگ لحظه لحظه پارسالو یادمه سرکلاس بودم وای چه کلاس سختی بود وقتی اس دادی اینقدر خوشحال شدم دیگه سختی کلاسو متوجه نشدم یادمه دوشنبه بود.
عشق خاله تولدت مبارک
همیشه بخند ایلیای خاله تو بخندی مرجانمم می خنده
عکسای آتلیه شه؟خیلی جیگره شده."ماشاالله لا قوه الا بالله العلی العظیم" چشم بد ازت دور عشق خاله
همیشه شادوشلامت باشی کنارمامان بابای مهربون وخاله مرجان نازت ومادرجون وپدرجون نازنینت

یکی از آرزوهام دیدن نزدیک تو وخاله مرجانته مطمئنم یه روز این اتفاق می افته


یکی از قشنگترین کامنتایی رو که میشد برای ایلیا گذاشت،"تو"گذاشتی!
آره،یادته؟دوشنبه بود؟بهت اس دادم،"سلام من املوز به دنیا اومدم""ایلیا"
مرسی گلم!بابت همه ی لطفات،همه ی مهربونیات و همه ی بودنات!
هم ایلیا و هم خاله مرجانش،بی صبرانه منتظر روزین که تورو ببینن!
اونوقت میشه تلافی تمام این دلیتگیارو درآورد!
خاله لیلی
4 اردیبهشت 92 22:38
سلام ایلیا کوشولوووووووو خوفی جیگرررررم منو میشناسی؟ نه؟ چرا اخه؟ من دوست خاله مرجانتم دیگه خاله لیلیتم
عزیزکم چقدررررررررررررخالت تورو دوس داره حسودیم شدددددددد
بیا یه بوس به خاله بده تا برم بازم بهت سر میزنم شازده کوشولوووووووووو


سلام لیلی جــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونم!
خیلی ممنونم عزیزم!
چشم خاله،ایلیا به جای یه بوس دوتابوس میده!
خیلی خیلی خوشحال میشیم بازم بهمون سر بزنی گلم!
بابایی ایلی بابا
10 اردیبهشت 92 11:21
مرسی خاله هاتی ازاین مطالب قشنگت درضمن تولدخودت که در راهه وتولد مامان ایلی بابا که گذشت هم مبارک باشه


خاله"هاتی"ای جان!باید یه پست برای این کلمه بزارم!

دست شوما درد نکه بابایی!
به به تولد خالهر مرجانم که توراهه!شما جیبتو آماده کن!
متین مامی ایلیا
10 اردیبهشت 92 19:44
گرامیداشت روز مادر..
گرامیداشت فرشته ای آسمانی است که خداوند به هر انسانی در روی زمین یکی از آنها را هدیه داده است...
فقط و فقط یکی که هیچ جایگزینی ندارد...
فرشته مهربان، روزت مبارک


چه متن قشنگی!ممنونم متین جون!
متین مامی ایلیا
10 اردیبهشت 92 19:45
میدونم شما مجردی خاله مرجان
این متن واسه مامان ایلیا بود


خیلی خیلی ممنونم متین جون!
مامی ندا
21 اردیبهشت 92 6:55
سلامم
ما بلاخره اومدیم با یه عالمه تاخیر
ولی فک کنم به موقع اومدیم میبینم که تولدههههههه
به به تولده پسرک خوشگل ماست مبارککککککککک باشهههههههه ایشالا 120 ساله بشهههههههههه چقدم نازه مرجان جون حسابی ببوسش


به به سلام مامی!
بعله به موقع اومدین!
خیلی ممنونم!
چشم حتما"!
خاله ی امیرعلی
30 اردیبهشت 92 16:53
ای جانم.. چقدر قشنگُ بااحساس خاطره ی اون روز رو تعریف کردی.. مرجان جون نوشته ت رو خیلی دوس داشتم.. ایشالا خدا شمارو برای ایلیاجون حفظ کنه... راستی بااجازه لینکتون کردم..(:
امیر مهدی و عمی
12 خرداد 92 12:15
سلام بر خاله مهربون با تاخیر تولدت نازدونتون مبارک