کج کلاه خان....!
به نام آفریدگار بهار!
سلام به همه دوستای گل ایلیا و خاله مرجانش!
امیدوارم که حال همه تون خوب باشه!
اول از همه بابت تاخیر مون عذر میخوام!
انگار امسال فصل بهار،به خاله مرجان ِایلیا فقط کرختی و سستی داده!
به هر حال شما به بزرگواری خودتون کوتاهی خاله مرجانو ببخشین!
*خب بریم سراغ آپ ایندفعه مون!
راستش چند روز پیش آقا ایلیا،همراه مامان مریم و خاله مرجانشون رفتن بیرون!
یا به قول خودش همون دَدَ!
خلاصه خاله مرجان ِایلیا به بغل همراه و با مامان مریم آقا ایلیا همینجور مشغول دیدن مغازه ها بودن که.....
یهو خاله مرجان یه مغازه دید که کلاهای جیگیلی داشت!
و از اونجایی که خاله مرجان جونشه و ایلیا،و دوس نداره آفتاب داغ زمستون اذیتی به پسر کوچولوی خواهرش برسونه تصمیم گرفت یه کلاه برای آقا ایلیا بخره!
بعد این که کلاه تست و خریداری شد،دیگه خاله مرجان حواسش به خودش نبود که،همش ایلیا رو نگاه میکرد و قربون صدقه ش میرفت-خدا رحم نکرد دوتایی باهم نخوردیم زمین :)-
خوب چکار کنم؟من عاشق بچه هام!خصوصا"که یه وروجک شیرین مث ایلیا باشه!
حالا میدونین موضوع جالب چی بود؟
این بود که ایلیا چند بار دستش رفت سمت کلاهش تا برش داره!
اما همین که مامانش گفت:نه ایلیا دست نزن،مامان!دیگه دست نمیزد!بعدش که کلا" بیخیال شد!
بعد یه کم گردش،خاله و مرجان و مامان مریم و ایلیا خان برای فرار از گرما رفتن یه کافی شاپ کوشولو!
جاتون خالی!
اینم عسکای ناز پسر ما!
خاله مرجان....!عسک ِمنو میگیری؟
خاله مرجان....!گوشیتو میدی؟
اَه....!ندادی گوشتیو؟
بله مامان مریم؟منو صدا کردی؟
کجا رو نگاه کنم؟اونجارو؟
به به!چه خبره اونور!
خاله مرجان که گوشیشو نداد!اصلا"بطری آب معدنی رو میگیرم!
اصلا"بگیرید!بطری آب معدنی رو هم نمیخوام!
مامان مریم....بستنی لطفا"!
13 ماهگیت مبارک پسر!
❤ you are all world to mee ❤
خاله مرجان!92/02/21!